وقتی قرار می شود کسی درباره خودش حرف بزند و خودش را معرفی کند تازه می فهمد چقدر درباره خودش کم می داند برای همین زود دست به دامن تاریخ و زمان می شود و اطلاعاتی درباره سیر تاریخی خودش در اختیار مخاطب قرار می دهد شاید که از شر نداشتن آگاهی درباره خودش خلاص شود.
این همه حرف را نبافتم تا با غرور بگویم که خودم را میشناسم بلکه خواستم اعتراف کنم ما درکمان از خودمان بیشتر از درک سیر تاریخی مان که خیلی وقت ها تحلیل های غلط و آبکی دارند، بیشتر نیست.
سیر تاریخی من و امثال من با اینکه گاه در چند دفتر هم می تواند ثبت شود و احساساتمان اگر به دست نویسنده “در جستجوی زمان از دست رفته” بیفتد می تواند تبدیل به چند کتاب شود اما آنقدر هم ساده هست که به دست یک دانش آموز دوران ابتدایی در چند خط خلاصه شده و به آنچه اکنون می بینید تبدیل شود:
تا اونجایی که من فهمیدم اطلاعات می تونه همه چیزو عوض کنه،پس من ترجیح میدم کتاب بخرم تا اینکه خونه بخرم
چون اگه یه کتاب بخرم میتونم با اطلاعات حاصل از اون چند تا خونه بخرم
اما اگه یه خونه بخرم و اطلاعات کافی نداشته باشم
هر لحظه ممکنه بابت هر چیزی از دستش بدم
ورشکستگی زمانیه که ما اطلاعاتمونو ازمون بگیرن نه مالمونو
چون اگه آدمِ پٌری باشیم هر لحظه میتونیم زندگیمونو از تو بسازیم
پس بیاین به جای اینکه به هم ماهی بدیم ماهیگیری به هم یاد بدیم
فکر کنم برای نوشتن از خودم بیش از این لازم نباشد. اگر حرفی است باید گفته شود و نوشته گردد. آنچه من از خودم می گویم خیلی اعتباری ندارد، مهم چیزی است که تـو از مـن می فهمی.
و ای خدای بزرگ
کاش، به همان اندازه ای که از حرف مردم میترسیم
از تو می ترسیدیم ...
که اگر اینگونه بود دنیای ما دنیای دیگری بود
و آخرت ما آخرت دیگری ...
کاش ...