تـلنـگـر

ازامروزهرکی ازت پرسید حالت چطوره؟ بگو ب لطف خدا عاااالی ام…

تـلنـگـر

ازامروزهرکی ازت پرسید حالت چطوره؟ بگو ب لطف خدا عاااالی ام…

دریافت کد حدیث تصادفی

تـلنـگـر

ازامروزهرکی ازت پرسید حالت چطوره؟

بگو عاااالی ام…

عالیم یعنی فرمان به کائنات، به زمین وزمان،

به همه ی دنیا،به همه ی فرشته های عالم…

که ای خدا،ای آسمون،ای زمین،حال من باید عالی باشه..

حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم…

عالیم دروغ به خود نیست،عالیم فریب نیست،

این یعنی چند ثانیه بعدش عالی میشی…

باقدرت ،مثبت اندیش باش..

فکرمازندگی ماروتغییرمیده..

نترسیدازهمین حالا شروع کنید..
به حول و قوه الهی من که عاااالیم…

لطیفه های قرآنی

پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

در این بخش چند نمونه از لطیفه های قرانی رو براتون قرار دادیم.

میشه بدون مسخره کردن کسی هم خندید...!!!

داستان غاشیه

اعرابی ای « غاشیه ای»( روکش زین اسبی) را به سرقت برده داخل مسجد شد تا نماز جماعت بگذارد. امام در نماز این آیه را خواند:« هل أتاک حدیث الغاشیة»؛ آیا داستان غاشیه( روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند) به تو نرسیده است؟
اعرابی گفت: فضولی موقوف! وقتی امام جماعت این آیه را خواند:« وجوه یومئذٍ خاشعة»؛ چهره هایی در آن روز خاشع و ذلت بارند. اعرابی گفت: بیایید غاشیه تان را بگیرید؛ چون نمی خواهم چهره من ذلیل شود. سپس آن را به گوشه ای پرتاب کرد و از مسجد خارج شد.

درخت خربزه، الله اکبر!
 

اعرابی به مسجد رفت و در نماز جماعت شرکت کرد. امام جماعت سوره بقره را خواند اعرابی بر اثر ایستادن زیاد، بسیار خسته شد. بدین جهت نماز را رها کرد و رفت. بعد از چند روز، در مسجدی به نماز جماعت اقتدا کرد. امام قرائت سوره فیل را شروع کرد، اعرابی فوراً نمازش را شکست و پا به فرار گذاشت. گفتند: چرا چنین می کنی؟ گفت: آن امام سوره بقره را خواند، ما از پا افتادیم؛ وای به حال ما که این امام می خواهد سوره فیل را بخواند!

 

درخت گردکان با این بزرگی
درخت خربزه الله اکبر!

 

موسی که خر نداشت!
 

در گذشته، کاتبی بسیار خوش نویس بود که هرگاه قرآن می نوشت تصرفاتی در آن می کرد. شخصی مبلغ زیادی به وی داد تا برای او یک نسخه قرآن کتابت کند و با او شرط کرد که هیچ گونه تصرفی در آن ننماید.کاتب نیز قبول کرد. وقتی قرآن را نوشت به آن شخص داد، گفت: در هیچ جای آن تصرفی نکرده ام، مگر در یک جا که هرچه فکر کردم، نتوانستم تغییرش ندهم. آن شخص پرسید: آن یک جا کجاست؟ گفت:
«... خر موسی صعقا»؛ ( موسی مدهوش، به زمین افتاد). که من جای آن نوشتم: خر عیسی؛ چرا که حضرت عیسی خر داشت، نه حضرت موسی.

مرد یک چشم
 

مردی که یک چشمش نابینا بود، به امام جماعتی اقتدا کرد. امام در نماز این آیه را خواند:« الم نجعل له عینین»؛ آیا برای او دو چشم قرار ندادیم؟ مرد نابینا گفت: به خدا قسم، نه؛ تنها یک چشم است. ای امام! دیگر این دفعه دروغ گفتی.

و والدی بلا ولد!
 

مردی فرزند خود را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد. روزی از فرزندش پرسید: به کدام سوره رسیده ای؟ گفت:« لا أقسم بهذا البلد» و والدی بلا ولد؛ قسم به این شهر که پدرم بی فرزند است. پدر گفت: به جان من، کسی که تو فرزندش باشی، واقعاً بلا ولد و بی فرزند است.

ذرهم یا درهم
 

شخصی در قرآن می نگریست و پیوسته می گفت: چقدر ارزان قیمت است، این از فضل خداوند است که با یک درهم هرچه بخواهم می خورم و بهره مند می گردم. شخصی دیگر قرآن وی را گرفت، پس از مشاهده آن صفحه، دید مقصود او، این آیه است:
« ذرهم یأکلوا و یتمتعوا»؛ بگذار آنها بخورند و بهره گیرند.
و او آیه را به اشتباه، این گونه می خواند:
درهم یأکلوا و یتمتعوا؛ درهمی بدهید، هرچه می خواهید بخورید و بهره بگیرید.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی